سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درد دل های فکر!
 
نوشته شده در تاریخ جمعه 90/11/28 توسط مغشوش نگار | نظر

کاش این بارون همه پلیدی ها  و دورنگی ها و بلکه صد رنگی ها و 

حس ویرانگر "منم منم" و غبار و تیرگی و  دروغ و دروغ و دروغ 

رو می شست و می برد. می برد یه جای "ناکجا".

کاش همه دورغگوها رو اعم از باسواد و بی سواد و عالم و نادان و مذهبی و غیر مذهبی

رو می شست و می برد.

کاش می تونست همه عقده های بد و نابود کننده رو بشوره و ببره......

کاش دل های زنگار گرفته رو پاک و پاکیزه می کرد..........

کاش همه مردم شهر می ریختن تو خیابون برای دل شویی...

دل شویی که به دنبالش دل جویی رو به همراه داره.........

کاش کمی، فقط کمی اونچه رو که برای خودمون می پسندیم و نمی پسندیم برای دیگران هم می پسندیدیم و نمی پسندیدیم.

.

@کاش می تونستم برعکس بارون حرکت کنم! بارون بیاد زمین و من برم آسمون...

@ کاش می دونستید چه ظلمی دارید مرتکب میشید....اولش هم به خودتون!



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/11/26 توسط مغشوش نگار | نظر

 هر چند وقت یه بار حال و روزم و رابطم با تو، میشه شبیه اون چند صفحه سفید و خالی "منِ او" ی "امیر خانی"!

 حرفی ندارم بزنم. خالیه خالی....

 ساکت و سکوت...

 سکوتی که پر از بغض و فریاده.....

 سکوتی که درونش پر از شکایت و گله مندیه....

 سکوتی  که داره میگه، این بود وعده ای که دادی؟!!

 سکوت هام رو تو قنوت خیلی دوست دارم....بی سر و صدا و آبرومندانه(!)  قضیه رو بین خودم و خودت حل می کنم!

 اونم چه حل کردنی...ذره ذره خودمم حل میشم!

 اما مهم نیست...من که قابلی ندارم. همونطور که اون صفحه های خالی و سفید،  ورق خورد و تموم شد

زندگی منم ورق می خوره و تموم میشه...اصلا مهم نیست!!



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/11/25 توسط مغشوش نگار | نظر

دوست نداشتم کسی دلش برام بسوزه...هیچ وقت!

اما اونهایی که باید دلشون برام بسوزه، نمی سوزه!

خیلی دلم می شکنه...

دل سوختن که هیچ....طوری رفتار میشه که انگار طلب کارم هستن!

به چه جرمی؟! من که از چیزی خبر ندارم...چی از من میخواید؟!

بی تفاوتی و حالت رندی ای که تو چشماشون می بینم خیلی عذابم میده....

حس یه آدمی رو دارم که داره دست و پا می زنه و کمک  می خواد، خبر می خواد ولی دریغ از یه دست یاری کننده....

دریغ از یه دست یاری کننده...دریغ از یه چهره صادق و یه صدای آرامش دهنده...

دریغ از یه دوست...یه یار.............

قلبم رو فشار میدن...مثل اناری که تو مشتشون لهش میکنن تا عصارش رو بمکن...

در روز چند بار باید این حس رو تجربه کنم؟!


@ خیلی سخته کلی حرف داشته باشی و نتونی بزنی.

@ چقدر آروم و بدون اینکه بفهمم من رو از چاله انداختی تو چاه!

@ می دونی چه اوضاع مسخره و خنده دار و حرص آوری برامون درست کردی؟

@ ..........................


نوشته شده در تاریخ شنبه 90/11/15 توسط مغشوش نگار | نظر

زندگی آدم های بزرگ و "انسان" و شهدا رو وقتی می خونی، 

بخصوص آنهایی که سن کمی داشتند، حس  "تلنگر" بهت دست میده.

اکثر اوقات شرمت می گیره و با خودت میگی؛

 

تو آدمی؟!

برای چی اومدی تو این دنیا و برای چی و برای کی داری زندگی می کنی؟

از کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود؟

چطور میشه یکی اونطوری میشه و تو اینطوری؟

نمی تونی حتی کمی، فقط کمی خودت رو شبیه این آدم های خوب کنی؟


حس خسران بدی بهت دست میده!

 

 

@1 روز بعد من و در سن فعلی من! 

@لجاجت در گناه رو ازم بگیر!


نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/11/12 توسط مغشوش نگار | نظر

 

امشب مستند "صراط" از خجالت دولت اصلاحات در اومد!

پوزخند غربی ها رو سر مسئله هسته ای با چشمای خودم(!) دیدم و صد البته ذوق همراه با تعجبشون رو از این همه وادادگی!

نمی دونم اگه دولت احمدی نژاد سر کار نمی آمد چه به سر آبروی این انقلاب می آمد!؟

بالاخره هر انقلابی، اون هم انقلاب کامل و اسلامی ما پیشرفتهای چشمگیری باید داشته باشه بعد از 33 سال....

در این چند سال اخیر هر وقت نزدیک ایام دهه فجر میشیم و بحث مقایسه بین قبل از انقلاب و بعد از انقلاب میشه بیشترین 

پیشرفت و افتخار آفرینی و تو دهنی زدن به غرب و استکبار بعد از سال 84 شروع میشه و دیده میشه.

مستند "صراط" دیشب و امشب که در مورد مسائل علمی و هسته ای بود دیدنی بود (تا قبل از 84 عمده پیشرفت بارز ما در زمینه علمی جوانان المپیادی بودند!)

و فرق بین 16 سال ریاست آقایان و این 6 سال اخیر بارز بود.

حالا فرق بین قبل و بعد انقلاب پیشکش، که از نظر من آبروریزی و شرمندگیش برای دولتهای سازندگی و اصلاحات بیشتر از شرمندگی و خفتیه که رژیم طاغوت باید بکشه....

و صد البته پاسخگویی و تاوانی که به خاطر این همه ظلم و بی عملی و پایمال کردن حقوق ملت باید بپردازند. رژیم طاغوت اسمش روشه...تکلیفمون باهاش معلوم بود و هست.

اما شما چی آقایان.......به اسم اسلام و حکومت اسلامی خون به دل ملت و رهبر کردید و ........هزار جور کم کاری و دشمنی که اصلی ترینش هم زدن ولایت فقیه بود و هست.

خیلی از موارد کار با  منافق سخت تره تا کافر......شما دست کمی از منافق داشتید و دارید؟!؟!

غیرت هم خیلی از موارد چیز خوبیه!!

 

دیگه آخرای دولت اصلاحات این خلأ در گزارش ها حس میشد که دیگه نمی دونن از چی باید بگن؟ کدوم پیشرفت و سازندگی چشمگیری رو باید نمونه بیارن!؟

تا اینکه خدا یه نعمت بزرگ رو نصیب این ملت کرد...نعمتی که همونطور هم که آقا گفتند باید شکرش رو بجا آورد. 

نمی دونم اگه احمدی نژاد نبود چی میشد.

سالهای اول که هر رویایی تو ذهنم در مورد مملکت داری بود و تاسف اجرایی نشدنش رو توسط اون دو بی خاصیت می خوردم، برآورده کرد.

بخصوص در زمینه روابط و حساب و کتاب با غربی ها.

می خوام بگم هنوز هم با وجود حرف و حدیث هایی که هست و به نظرم نصف بیشترش شلوغ کاری کردنه و بی مورد- بخصوص در این شرایط-

احمدی نژاد رو شاد کننده دل رهبر می دونم و هنوز هم نتونستم در ذهنم کسی رو جایگزینش کنم و هنوز هم دغدغه بزرگی دارم که بعد از احمدی نژاد چه کسی؟؟؟؟

خنده و شادی رهبر رو میشد بعد از 84 دید ولی دیشب تصویرهایی که از آقا در زمان سازندگی و اصلاحات نشون میدادن دل آدمو آب می کرد. 

نارضایتی و غم موج میزد تو نگاه رهبر.......ولی در عین حال ایستادگی و ثبات قدم هم از چهره دوست داشتنیش مشهود بود که اگر

این استقامت و توکل نبود ایران ما این ایرانی که الان هست نبود.

بدون هیچ جنجال و سر و صدایی دندان رو جگر گذاشت و با تمام کارشکنی ها و دشمنی ها جوانان دانشمندمون رو در هر زمینه ای بخصوص دفاعی و هسته ای یاری کرد و راه رو براشون باز کرد.

این یعنی امام....یعنی نائب بر حق امام زمان!

 

اللهم حفظ قائدنا امام خامنه ای....

 


   1   2      >
درباره وبلاگ

مغشوش نگار
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است***ورنه لطف شیخ و واعظ گاه هست و گاه نیست! ////// مینویسم تا آروم بشم...بلکه! حرفایی که اکثرشو خودم میفهمم و خودم می خونم. البته بعضی از حرفها رو بدم نمیاد بقیه هم بخونن!
آخرین مطالب
لال
کمی حرف دل!
در عجبم!
تعریفتان از برنامه چیست؟!
انتخاب
الهه ناز
[عناوین آرشیوشده]
آرشیو
پیوند ها
MihanTheme