سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درد دل های فکر!
 
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90/8/23 توسط مغشوش نگار | نظر

 

تو اونور

من اینور

تو روشن

من خاموش

در کمال نا امیدی شروع می کنم حرف زدن

جواب میاد: چشم....عید یو هم مبارک.

همین....همین یک کلمه و یک جمله.

حرف دیگه ای نمونده....البته حرف زیاد دارم ولی نمی خوام و نمی تونم بیشتر حرف بزنم.

هم غرورم رو دوست دارم.....هم خجالت می کشم.....هم خودم رو دوست دارم...هم............

تو رو؟

حس خاصی نداشتم....بعد چند دقیقه یه چیزیم شد....حسم فلجه؟!!!

خداحافظی سریع یه راه فرار بود.

از تو

از خودم

سخته.......خیلی سخته.

 

@کاش می فهمیدی منو

کاش می شناختی منو

 

@دلم می خواد باهات دعوا کنم.

@ خوش حالم که عید رو بهت تبریک گفتم. مسخرس ولی برای دلخوشی به فال نیک می گیرم.

شب عید غدیره.


درباره وبلاگ

مغشوش نگار
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است***ورنه لطف شیخ و واعظ گاه هست و گاه نیست! ////// مینویسم تا آروم بشم...بلکه! حرفایی که اکثرشو خودم میفهمم و خودم می خونم. البته بعضی از حرفها رو بدم نمیاد بقیه هم بخونن!
آخرین مطالب
لال
کمی حرف دل!
در عجبم!
تعریفتان از برنامه چیست؟!
انتخاب
الهه ناز
[عناوین آرشیوشده]
آرشیو
پیوند ها
MihanTheme