درد دل های فکر! |
|
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/11/4 توسط مغشوش نگار
| نظر
آقا مصطفی! بین این 3 تا عکس گیر افتادم! توی هر 3 تا عکس چشمهای خودت و پسرت اولین چیزی بود که درگیرم کرد! کوردلان نتونستن این همه زیبایی و عشق و عزم راسخ رو تو چشمات ببینن... رنگ غم زدن به چشمای ناز و نگاه عمیق پسرت. به امید خدا علیرضا هم میشه یه مصطفای دیگه....انتقامت رو می گیره! خلاصه اینکه بدجور چنگ میزنه به قلبم این 3 تا عکس! تو این چند روز خیلی به چشمای این بچه خیره شدم. یه طورایی اسیرم کرده و نمی دونم چرا! دعامون کن آقا مصطفی! نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90/11/2 توسط مغشوش نگار
| نظر
حضرت محمد! شام شهادت شماست و امسال هم مثل هر سال، بیشتر از اینکه به فکر رفتن شما باشم و غصه بخورم، دغدغه و غمم شده علی و فاطمه و برنامه ریزی برای اولین فتنه تاریخ فکر مصیبتی که بعد از رفتن شما قراره سر بشریت بیاد دیوانم می کنه. فکر اینکه اولین فتنه گرای تاریخ دارن نقشه میکشن برای غبار آلود کردن فضا و حق خوری، به قلبم چنگ میندازه. برای از سر راه برداشتن تنها مدافع ولایت دارن نقشه میکشن....گلت رو میخوان پرپر کنن. یا محمد! امشب قراره گستاخی و جسارت به اهل بیتت باب بشه ... کاش امشب دنیا تموم میشد.... کاش امشب بعد از رفتن شما و تموم شدن عمر بابرکتتون، دنیا هم تموم میشد و یه خاک حسابی به سرش می ریخت تا..... ....تا دیگه حسینت در کربلا به خاطر کشته شدن شبیه ترین شخص به شما، به خاطر شهادت علی اکبرش، نگه ؛ خاک بر سرت دنیا...... یا رسول الله! امشب حسنت زودتر از همه و زودتر از موعد قراره پیر بشه.......امشب ............ یا زهرا! امشب علی مهیا میشه که 25 سال خار در چشم و استخوان در گلو سکوت کنه و دم نزنه. امشب هر چی کینه است فرصت بروز پیدا می کنه.... امشب هر چی کینه تو دل هر چی بی شرف و منافقه... ریسمان میشه دور دستهای علی آتش و مشت و لگد میشه به روی فاطمه میخ در.....دیوار کوچه........یا زهرا.......یا حسن! امشب ...........امشب...............امشب خیلی عهد شکنی ها باب میشه.....
امشب شیعه برای سالها و قرنها غربت رو حس می کنه و باید آروم گریه کنه........کاش امشب دنیا تموم میشد!
امشب یه گله گرگ باعث میشن دردانه خدا و رسول، بانوی دو عالم، فاطمه زهرا سلام الله علیها، با دنیا و دنیایی ها قهر کنه و حتی لیاقت زیارت قبرش رو هم به کسی نده.
@ امشب باید آماده بشیم برای سلام بر فاطمیه.
نوشته شده در تاریخ شنبه 90/11/1 توسط مغشوش نگار
| نظر
روز اول بهمنه..... همیشه تو بهمن دلم برف می خواد شاید برای "ب" اول هر دو کلمه باشه! ب مثل ...........تکرارت شده یار و سیریش(!) فکر و روانم..... شاید دارم نقشم رو خوب بازی می کنم ولی این نمایشنامه رو دوست دارم... زندگی و اطرافیان که فعلا مدام و مداوم دارن فیلمنامه برام می نویسن و فوق العاده حرفه ای بازی می کنن........ و بازیم می دن.........بازی ای که هیچ علاقه ای ندارم. اما خب... میون این همه کارگردان و بازیگر منم استعدادم شکفته شده..... بزار نمایشی رو بازی و کارگردانی کنم که حداقل خودم دوستش دارم ......... از همه مهمتر، می دونم از کجا اومده و به کجا داره میره و من کجای این بازیم.......... نه اینکه ندونم اصلا من کجای این زندگی بی سر و ته وایستادم......... به قول شبنم؛ زندگی آبگوشتی.........
@ چی می خواستم بنویسم، چی شد!!؟ از بهمن می خواستم بنویسم! تقصیر تو بود ب! کمی حرف دل! در عجبم! تعریفتان از برنامه چیست؟! انتخاب الهه ناز [عناوین آرشیوشده] |