درد دل های فکر! |
|
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/6/9 توسط مغشوش نگار
| نظر
امشب تولد منه اما
تو نیستی! نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/6/8 توسط مغشوش نگار
| نظر
نمیدونم امشب میره یا فردا. خوب شد نفرستادم. کاش براش اهمیت داشته باشه! . چقدر هوا سرد شد... شهریور من! تا حالا اینطوری ندیده بودمت...ملایم و دل آشوب بمون....سرد نشو. . هیچی! نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90/6/7 توسط مغشوش نگار
| نظر
چه بارونی داره میاد خدا شکرت...نعمته...به به یاد صدای "خسرو شکیبایی" تو "نامه ها" افتادم که با همون لحن و صدای گرفتش میگه؛ باران - یه مکث کوتاه- می بارد! دلنشینه. چه بوی نمی....به به.
@ گفتم هوس شمال کردم گفتا داریم میریم شمال گفتم من هوس کردم تو چرا میری گفتا به نامم زدن !!!! نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90/6/6 توسط مغشوش نگار
| نظر
درست روز تولدم میرسی از دیشب فکرم مشغوله همینه کاش باهات بودم یا باهام بودی! کاش میدونستی! شاید اگه میدونستی من راحت تر با این موضوع کنار میومدم که متعلق به من نیستی.
»«»«»«»«»«»«»«»
@ "شریعتی" میگه(نقل به مضمون) ؛ وقتی یه چیزی بی رنگ باشه بهش میگیم خاکستری. راست میگه. تا حالا بهش فکر نکرده بودم. میگه بلد نیستیم بگیم بی رنگه...یه رنگ باید به هر چیز بی رنگ بدیم که اکثرا هم میگیم خاکستری! میگه (نقل به مضمون) : سحر هم خاکستریه...سحر وقتیه که رنگ شب ازش گرفته شده و هنوز آفتاب نیومده تا رنگ روز رو بهش تزریق کنه. سحر یک زمان بی رنگ است. نوشته شده در تاریخ شنبه 90/6/5 توسط مغشوش نگار
| نظر
دوباره داره یه اتفاقاتی تو دنیا میفته دنیا داره تکون میخوره یه چیزایی داره زیر و رو میشه حس غریبیه! دوباره شهریور شد اسفند هم همین خاصیت رو داره. بخصوص آخرای اسفند. انگار یه تحول بزرگ داره رخ میده...که حتما هم همینطوره...داره رخ میده! گرما و سبز بودن داره جاش رو با سرما و خاکستری بودن و بعضی اوقات سفید بودن عوض میکنه. انگار که حول یه دایره بزرگ گرما و لطافت توسط بادهای شهریور داره جابجا میشه و به جاش از یه طرف دیگه ی دایره سرما و سختی میاد. البته اگه شهریور دوست داشتنی رو فاکتور بگیرم من عاشق زمستونم. حس غریبی دارن این دو ماه شهریور و اسفند خیلی غریب! کمی حرف دل! در عجبم! تعریفتان از برنامه چیست؟! انتخاب الهه ناز [عناوین آرشیوشده] |