درد دل های فکر! |
|
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/11/26 توسط مغشوش نگار
| نظر
هر چند وقت یه بار حال و روزم و رابطم با تو، میشه شبیه اون چند صفحه سفید و خالی "منِ او" ی "امیر خانی"! حرفی ندارم بزنم. خالیه خالی.... ساکت و سکوت... سکوتی که پر از بغض و فریاده..... سکوتی که درونش پر از شکایت و گله مندیه.... سکوتی که داره میگه، این بود وعده ای که دادی؟!! سکوت هام رو تو قنوت خیلی دوست دارم....بی سر و صدا و آبرومندانه(!) قضیه رو بین خودم و خودت حل می کنم! اونم چه حل کردنی...ذره ذره خودمم حل میشم! اما مهم نیست...من که قابلی ندارم. همونطور که اون صفحه های خالی و سفید، ورق خورد و تموم شد زندگی منم ورق می خوره و تموم میشه...اصلا مهم نیست!! کمی حرف دل! در عجبم! تعریفتان از برنامه چیست؟! انتخاب الهه ناز [عناوین آرشیوشده] |