سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درد دل های فکر!
 
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/6/29 توسط مغشوش نگار | نظر

صبح که از خواب بیدار میشی و چشماتو باز می کنی، تو رختخواب کارهایی رو که باید انجام بدی یه مرور سریع می کنی.

بلند میشی و خودتو آماده می کنی برای انجام کارها...حالا یا پرانرژی یا کم انرژی یا کلا بی انرژی!!

 

ناگهان با یه زنگ تلفن، زنگ خونه، اومدن یه خبر، زدن یه حرف، افتادن یه اتفاق خوب یا بد همه چی تغییر می کنه...اونم چه تغییر کردنی!

نمی فهمی چی میشه...همه برنامه هات به هم می ریزه...همه آرامشی که در زمان خاصی از اون روز برای خودت تصور کرده بودی بهم می ریزه. 

همه برنامه ها و کارهایی که قصد داشتی انجام بدی اختصاص داده میشه به اون اتفاق جدید.

 

تماما این حرف تو ذهنت به صدا در میاد که؛ آدم از یه ساعت، یه دقیقه و حتی یک ثانیه بعد خودش هم خبر نداره.

همه کس و همه چیز زیر نظر خودشه. بی اِذنش برگی از درخت نمی افته. کاری انجام نمیشه.

بارها تجربه کردم و هر بار هم برام جدید و آموزنده و همراه با تلنگر بوده و البته فوق العاده جالب و خنده دار.

 

 

@اینطور موقع ها یاد کن فیکون می افتم! که چند باری متذکر شده در قرآن.

@ سیمبا هم به خواستش رسید.

@ اینطور به نظر میاد که قرار نبوده بشه ولی شده.

@ حسودیم میشه. کوزه گر باید از کوزه شکسته آب بخوره؟!

@ گاه گاهی به نگاهی.........منو می بینی؟؟؟؟ مَشدی؟!

@ عمّه؟؟؟؟؟!!!!!


درباره وبلاگ

مغشوش نگار
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است***ورنه لطف شیخ و واعظ گاه هست و گاه نیست! ////// مینویسم تا آروم بشم...بلکه! حرفایی که اکثرشو خودم میفهمم و خودم می خونم. البته بعضی از حرفها رو بدم نمیاد بقیه هم بخونن!
آخرین مطالب
لال
کمی حرف دل!
در عجبم!
تعریفتان از برنامه چیست؟!
انتخاب
الهه ناز
[عناوین آرشیوشده]
آرشیو
پیوند ها
MihanTheme