سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درد دل های فکر!
 
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90/8/29 توسط مغشوش نگار | نظر

- امسال شریف میری؟

- اگه بشه میرم.

 

اما خودم میدونم چه رفتنی. دیگه هول نمی زنم. منت بزارن سرم برای خودشون گریه کنم. برای خودم.............

برای خودم هم گریه می کنم ولی دیگه هول نمی زنم. دیگه اصرار نمی کنم. تسلیم!

دیگه هول نمی زنم.

 

@ خودمو دارم براتون لوس می کنم اما فایده نداره.


نوشته شده در تاریخ جمعه 90/8/27 توسط مغشوش نگار | نظر

چشمامو بسته بودم...داشتم به چیزایی که میخوام و براشون دعا می کنم فکر می کردم

یک آن خودم رو با توجه به اصراری که برای شنیده شدن دارم- اما گویا شنیده نمیشم -  مثل یه بچه تپل که بیشتر شبیه پسرا بود دیدم که جلوی یه در بزرگ و نیمه باز چوبی ایستاده که از اونطرف در هم نور زیادی میاد و مصرانه و سمج یه چیزی می خواد. اجازه هم نداره بره داخل.

عجیب بود. بیشتر حسی که بهم دست داد جالبه که نمی تونم خوب وصفش کنم.

این صحنه زیاد میاد تو ذهنم. خودم از دست تکرار خواسته هام خسته شدم.

تو خسته نشدی؟

 

@ یا بکش یا چاره ای.

 

@ سر و کله زدن با بچه های "سرچشمه" چسبید. کمی باعث انبساط خاطر شد.


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/8/26 توسط مغشوش نگار | نظر

رویای با تو بودن شیرین ترین رویامه

 

@ این رویا رو میخوان ازم بگیرن.

@کاش رویا نبودی

@خیلی ناراحتم. خیلی خیلی.


نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90/8/24 توسط مغشوش نگار | نظر

هر کی تورو نداره هیچی نداره

اونی که محبت تو تو دلش نیست هیچی نداره

حب علی لذت بخش ترین چیز تو این دنیاست....باید داشته باشی تا بدونی.

خوشحالم و شاکر که در خانواده شیعه زاده شدم و شبها با صدای مادر که میگفت: 

الله

محمد

علی

فاطمه

حسن

و

حسین

من هم تکرار می کردم و می خوابیدم.

 

دلِ بی علی و فاطمه دل نیست. تاریک خونس.

خوشبخت کسایی که تاج ولایت تو رو سرشونه. زیر سایه ولایت تو هستن.

کاش بقیه می فهمیدن از چه نعمتی محرومن.

 

لعنت خدا بر برپا کنندگان سقیفه....اولین فتنه گرای تاریخ.

لعنت بر اولی و دومی و سومی.

 

@  ولایت علی ابن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی

 

@ سرمایه محبت زهراست دین من....من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم.


@علی بدون فاطمه معنا نداره.همونطور که فاطمه بدون علی


نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90/8/23 توسط مغشوش نگار | نظر

 

تو اونور

من اینور

تو روشن

من خاموش

در کمال نا امیدی شروع می کنم حرف زدن

جواب میاد: چشم....عید یو هم مبارک.

همین....همین یک کلمه و یک جمله.

حرف دیگه ای نمونده....البته حرف زیاد دارم ولی نمی خوام و نمی تونم بیشتر حرف بزنم.

هم غرورم رو دوست دارم.....هم خجالت می کشم.....هم خودم رو دوست دارم...هم............

تو رو؟

حس خاصی نداشتم....بعد چند دقیقه یه چیزیم شد....حسم فلجه؟!!!

خداحافظی سریع یه راه فرار بود.

از تو

از خودم

سخته.......خیلی سخته.

 

@کاش می فهمیدی منو

کاش می شناختی منو

 

@دلم می خواد باهات دعوا کنم.

@ خوش حالم که عید رو بهت تبریک گفتم. مسخرس ولی برای دلخوشی به فال نیک می گیرم.

شب عید غدیره.


   1   2   3   4   5      >
درباره وبلاگ

مغشوش نگار
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است***ورنه لطف شیخ و واعظ گاه هست و گاه نیست! ////// مینویسم تا آروم بشم...بلکه! حرفایی که اکثرشو خودم میفهمم و خودم می خونم. البته بعضی از حرفها رو بدم نمیاد بقیه هم بخونن!
آخرین مطالب
لال
کمی حرف دل!
در عجبم!
تعریفتان از برنامه چیست؟!
انتخاب
الهه ناز
[عناوین آرشیوشده]
آرشیو
پیوند ها
MihanTheme