سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درد دل های فکر!
 
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/10/28 توسط مغشوش نگار | بدون نظر

  • نمی دونم این چند وقت اخیر چرا بعضی ها مثل آدم حرف نمی زنند که مردم دچار اشتباه نشوند. هر حرف و نامه ای که دلشان بخواهد در تلویزیون و روزنامه می زنند و می نویسند

          بعد که صدای همه در می آید دوباره شروع می کنند مصاحبه و یادداشت نوشتن در این سایت و اون روزنامه و...که؛ 

          بابا من خودم آخر اعتقاد به ولایت فقیه هستم و من خودم اصلا عشقم ولایت و آقا و امامه!

             خب برادران من! چرا شبهه دار حرف می زنید؟

          یا نه...شاید قضیه چیز دیگریست؟!

          نکنه با خودتون میگید بزار ما حرفمون رو بزنیم و مظنه دستمون بیاد! بینیم کسی صداش در میاد یا نه؟ اگه در نیومد و کسی نفهمید قدم به قدم و روز به روز به گستاخیمون اضافه کنیم!

         ملت که امتحانشون رو پس دادند. نکند همه را ( بلانسبت ملت ) مثل خودتان فرض کرده اید؟!

عجب!

 

  • می خواستم در مورد« تا ثریا» یه چیزایی بگم که منصرف شدم. نیم ساعتی نوشتم و پاک کردم. حرف زیاده ولی به نظرم نقاط مثبت این سریال بیشتر از نقاط منفیشه.

          به نظرم کسانی که نقد می کنند و ایراد می گیرند بهتر است حد افرادی که فیلم را ساخته اند نیز در نظر بگیرند. خیلی فکر کردم در مورد درستی نقدشان و اینکه؛

          آیا باید اصلا این ایرادها را بگیرند یا نه؟

           اما به هر حال بد نیست بچه هایی که دغدغه دین و مذهب و زیبا و خوب نشان دادن افراد مذهبی و چادر در رسانه را دارند هم نظرشان را بگویند و کم کاری ها و غفلت ها را گوشزد بکنند.

           حقشان است. 

              سهم مذهبی ها از این رسانه، تنها همین نقدهایی است که می نویسند و دستشان کوتاه از همه جا.

             فقط یه چیز برام سواله؟ آن هم اینکه واقعا قصدی در میان است برای اینگونه نشان دادن یک فرد مذهبی و چادری؟؟

             در هر حال یک چیز رو مطمئنم که ثریا چوب طمع خودش و بی فکری فرزندانش را خورد و این شخصیت پیچیده ثریا بسیار خوب نمایش داده شده است.

             از طرز لباس پوشیدن دخترهای ثریا  هم خیلی خوشم میاد. مانتوهای گشاد. برام جالبه که چرا کارگردان یه همچین پوششی رو انتخاب کرده؟ 

             اون حدی که بالا گفتم برای این بود که؛ بعضی اوقات فکر می کنم دغدغه هایی که ما داریم اصلا به ذهن سازندگان فیلم خطور نمی کند.

             با خودم میگم اینها عِرقی که ما به چادر داریم ندارند و برایشان اصلا مهم نیست که حالا "چادر" باعث قتل سرهنگ شده باشد یا" هر چیز دیگری"!

             نمی دونم! شاید خیلی سطحی و ساده لوحانه باشه!


نوشته شده در تاریخ شنبه 90/10/24 توسط مغشوش نگار | یک نظر

آقا مصطفی! قصد نداشتم چیزی بنویسم. حرفی ندارم. جز حسرت و تاسف خوردن حرفی ندارم.

اما امشب که پیکر کفن شدت رو دیدم که  داشتن میزاشتن داخل قبر، آه از نهادم بلند شد.

بی اختیار گفتم؛ بیچاره مادرش.

رشید و بلند قامت بودی...حیفم اومد. 

بچه به این آقایی بزرگ کنی و بکشنش...درد داره....خیلی....خیلی درد داره.

جوون و باسواد و برازنده

دوستدار اهل بیت

پیرو و مطیع رهبر

امروز تو با همه ی این خصوصیات و خیلی خصوصیات خوب دیگه که من ازشون بی خبرم، رفتی زیر خاک.

شب اول قبرت هم چه شبی شد. چه خوب ایامی رو انتخاب کردی برای رفتن...یا برات انتخاب کردن!

تو هم رفتی جزو همه اونهایی که" عند ربهم یرزقون" اند.

چرا دروغ....به آدمهایی مثل تو حسودیم میشه...خوب و انسانی زندگی کردید و خوب و خدایی هم مُردید. تکمیل...

الان خیلی دوست دارم هوار بکشم...دعا کن برامون....

اگه آدمهایی مثل من برات جزو آدم به حساب میان، دعا کن برام...دعا کن برامون.

 

امشب خوش بگذره با امام حسین!


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/10/22 توسط مغشوش نگار | بدون نظر

دیشب بی خوابی کلافم کرده بود. یه سر با موبایل اومدم به وبلاگم سر بزنم. 

بعد اینکه نام کاربری و رمز عبور رو وارد کردم یه صفحه اومد که هیچ نوشته ای معلوم نبود. همش مربع مربع بود. یه دکمه زدم دیدم گفت:

یادداشت و یا پیام شما با موفقیت ارسال شد!!!

همینجوری موندم:|

مثل بچه هایی که در خونه همسایه رو میزنن و در میرن از اینترنت اومدم بیرون و رفتم سراغ ادامه بی خوابی!

 

@ خواستم پست خالی پایین رو ویرایش کنم، گفتم بزار بمونه برای خودم....پست خالی و «هیچ» هم پستیه برای خودش!


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/10/22 توسط مغشوش نگار | بدون نظر

نوشته شده در تاریخ دوشنبه 90/10/19 توسط مغشوش نگار | 5 نظر


  چند باری به ذهنم رسیده در مورد این موضوعی که می بینید بنویسم ولی هر بار به تعویق انداختم تا اینکه "سرافراز باشی میهن من"  در   این فید   بحثی رو مطرح کردند در مورد این جمله از خانم فاطمه سلام الله علیها که بهترین چیز برای یک زن این است که  «نه بیگانگان او را ببیند و نه او بیگانگان را ببیند».  خواستم در همون فید نظرم رو بگم که دیدم ای بابا...چقدر طولانی شد. گفتم در وبلاگم در موردش بنویسم.



شاید در بعضی جاها و بعضی مکانها حضور خانمها ضروری و مفید باشه و بخصوص خانمهایی که تخصص دارند و می خواهند ازش استفاده کنند(که از نظر من اگه خانمی بدون تخصص بره بیرون اصلا نره

بهتره....و خانمهایی که واقعا محتاجند و نان آوره خانه که خدا نجاتشون بده....غیر این دو مورد ضرورتی برای بیرون رفتن خانمها از خانه نمی بینم ..این نظر منه )

ولی میخوام بگم غیر از بحث کردن و دفاع کردن از حضور خانمها در جامعه و موضع گرفتن، بهتره کلا ً به یه همچین روایاتی در مورد زن بیشتر بها داده بشه و به حالت تهاجمی باهاش برخورد نشه

(منظورم دوستان در این بحث نیست. خیلی هم منطقی بحث فرمودید). حرفم اینه!

الان وضع طوری شده که انگار تو خونه نشستن برای خانمها عاره...در صورتی که زن ارباب و فرمانروای خونس...تو خونش نباشه کجا

باشه؟! چرا طوری برخورد میشه که انگار خانمی که سرکار نمیره طاعون داره. مثلا وقتی یه خانمی میگه؛ من سرکار نمیرم و خونه ام  فوری با؛

وااااااااااااای....دلت نمیگیره؟ حوصلت سر نمیره؟؟ چیکار می کنی؟

و از این قبیل صداها و حرفها مواجه میشه!

شاید دوستان از این موردها ندیده باشند ولی هست...زیاد هم هست. زیاد هستن دخترها و خانمهایی که برای اینکه همرنگ جماعت باشند و خونه نشین به حساب نیان میزنن بیرون. انگار بیرون چه خبره؟ چی پخش کردن؟

هیچی به خدا...

بعضی موقعا که برای تواناییها و مهارت های دست و پا شکسته ای که دارم و دنبال محیط مناسب و کار میگشتم و پیگیر بودم

 وقتی می دیدم که اونجایی که من میخوام پیدا نمیشه و کمی ناراحت میشدم،یه عزیزی که خیلی هم با حضور به موقع و ضروری خانمها در جامعه موافقه

 میگفت:

چرا ناراحت میشی؟ بده لعاب نگاه نامحرم روی صورت پاک و معصومت نمی شینه؟ چرا می خوای وقتی ضرورتی نیست و محتاج نیستی بری بیرون؟!


امیدوارم خانمها و بخصوص خانمهای شاغلی که این مطلب رو میخونند ناراحت نشوند و متوجه بشوند که من چی گفتم. منظور من از این مطلب فقط و فقط  درد دل و شاید هشداری بود برای دختران و خانمهای شوهر دار و بچه داری که خانه نشستن را عیب بزرگی می دانند و فقط برای اینکه از قافله مدرنیته(!!!) عقب نمانند بدون اینکه مهارت و تخصصی داشته باشند و یا حضورشان خیلی ضروری باشد از خانه بیرون می زنند و فکر می کنند؛

وای که چقدر فعال شدم!

اما کاش بیشتر به فکر آباد کردن و فعال کردن خانه و فرزندانشان باشند!


و در آخر؛ امام علی علیه السلام فرمودند که در خاتمه تورات پنج جمله است که دوست دارم هر بامداد آن را مطالعه کنم که یکی از آن جمله ها این است:


 زنی که بدون ضرورت و نیاز از خانه بیرون رود با کنیز برابر است .




<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
درباره وبلاگ

مغشوش نگار
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است***ورنه لطف شیخ و واعظ گاه هست و گاه نیست! ////// مینویسم تا آروم بشم...بلکه! حرفایی که اکثرشو خودم میفهمم و خودم می خونم. البته بعضی از حرفها رو بدم نمیاد بقیه هم بخونن!
آخرین مطالب
لال
کمی حرف دل!
در عجبم!
تعریفتان از برنامه چیست؟!
انتخاب
الهه ناز
[عناوین آرشیوشده]
آرشیو
پیوند ها
MihanTheme