سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درد دل های فکر!
 
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/10/1 توسط مغشوش نگار | نظر

فصل محبوب من هم رسید.

زمستان 90 هم آمد.

زمستون تن عریون باغچه

چون بیابون

درختا با پاهای برهنه

زیر بارون

 

نمی دونی

تو که عاشق نبودی

چه سخته مرگ گل برای گلدون

گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهونه

واسه هم قصه گفتن عاشقانه

 

چه تلخه

باید تنها بمونه قلب گلدون

مثه من که بی تو نشستم زیر بارون زمستون

 

زمستون برای تو قشنگه پشت شیشه

بهاره،زمستونا برای تو همیشه

تو مثل من زمستونی نداره

که باشه لحظه چشم انتظاری

گلدون خالی ندیدی

نشسته زیر بارون

گلای کاغذی داریم تو گلدون

تو عاشق نبودی

ببینی تلخ روزای جدایی

چه سخته،چه سخته

بشینم بی تو با چشمای گریون


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/9/24 توسط مغشوش نگار | نظر

ناله بسه!

*

همه جا یواش یواش زمزمه 9 دی داره شنیده میشه. اسم 9 دی میاد ذوق میکنم.

من که 22 بهمن نبودم ولی خوشحالم که 9 دی بودم و حضور داشتم.

22 بهمن خمینی رو ندیدم ولی 9 دی خامنه ای رو دیدم.

به قول قدیانی؛ 9 دی، 22 بهمن خامنه ای است.

چه بغضی داشتیم.

یا حسین!


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90/9/24 توسط مغشوش نگار | نظر

 

میگفت؛

امشب امکان نداره چیزی بخوای و بهت ندن.......امکان نداره ها

یا میریزن تو دامنت یا میریزن تو حسابت

اشک و خنده و حرص با هم سرازیر میشد.

 

@ به بی غمی بعضیا خندم میگیره

@ اَدعونی اَستَجِب لَکُم.............جدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!

@ پیله شدم....ولت نمی کنم. شاید ناراحت بشی از دستم که اینطوری باهات حرف میزنم ولی همینی که هست. نقش بلد نیستم بازی کنم.

@ چند وقته واقعا مغشوشم. مغشوش نگار جداً صدق می کنه در موردم.

@ فوق العاده خسته ام.

@ آخ که چه سرنوشت نحسی!

 


نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90/9/23 توسط مغشوش نگار | نظر

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند

 

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی

باشد که از خزانه غیبم دوا کنند

 

باشد........

 

@ یه زمانی بیت اول ورد زبونمون بود...یادته؟ رو در و دیوار و هر جا گیرم میومد مینوشتم. الان هم هست اما کمتر از گذشته. ولی چند وقتیه خیلی میاد تو ذهنم. 

دفعه اول حقش رو ادا کردی... ممنونم.

ایندفعه چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


نوشته شده در تاریخ شنبه 90/9/19 توسط مغشوش نگار | نظر

 

حادثه کربلا یعنی عشق

نمی خوام عرفانی و هنری و فلسفی و اینطور چیزا حرف بزنم...بلد هم نیستم ولی وقتی به نوحه هایی که خونده میشه گوش میدی، اتفاقاتی که افتاده رو می خونی...وقتی به رابطه بین همه اونهایی که تو کربلا و سپاه امام بودند نگاه می کنی و فکر می کنی می بینی عشق موج میزنه.

عشق خانم زینب به امام حسین

عشق حضرت عباس به امام حسین (که دلت رو آب می کنه)

عشق حضرت علی اکبر به امام حسین( که می کشتت)

عشق خانم رقیه به امام حسین

عشق یاران به امام حسین

و

و

و

و عشق امام حسین به همه این بزرگواران و یاران

و در آخر عشق همه اینها به خدا

 

چیزی جز عشق ِ بین تک تک این افراد به هم و به خدا نمی تونه این صحنه جانکاه و تکرار نشدنی و عاشقانه و مظلومانه رو خلق کنه

 

عشق و خلوصی که تو کربلا بود باعث میشه این سفاکی و ظلمی که در حق اهل بیت پیامبر روا شده بعد از تقریبا نزدیک 1400 سال اینطور دل رو بسوزونه و خون هر انسانی رو به جوش بیاره.

 

 

@خون ثاراللهه که همچنان داره می جوشه و دنیایی رو به جوشش در میاره. هر کی که بفهمه!

 

@ عشق فقط عشقه حسین

 


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
درباره وبلاگ

مغشوش نگار
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است***ورنه لطف شیخ و واعظ گاه هست و گاه نیست! ////// مینویسم تا آروم بشم...بلکه! حرفایی که اکثرشو خودم میفهمم و خودم می خونم. البته بعضی از حرفها رو بدم نمیاد بقیه هم بخونن!
آخرین مطالب
لال
کمی حرف دل!
در عجبم!
تعریفتان از برنامه چیست؟!
انتخاب
الهه ناز
[عناوین آرشیوشده]
آرشیو
پیوند ها
MihanTheme